به گزارش شهرآرانیوز؛ برای من آرزوی سفر به ازبکستان با خواندن داستانی کوتاه از «عالیه عطایی» در کتاب «چشم سگ» با عنوان «شب سمرقند» شکل گرفت. قبل از این البته با بیت معروف حافظ که میگوید: «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» هواییِ سفر به سمرقند و بخارا و تماشای شکوه باستانی آنها شده بودم.
روزهای زیادی گذشت تا اینکه تیم ملی فوتسال افغانستان به مسابقات جامجهانی ۲۰۲۴ ازبکستان راه یافت و من بهعنوان یک خبرنگار که یک آرزوی دیرینه دارد، همه تلاشم را کردم که برای پوشش این مسابقات به ازبکستان بروم. هرچند رسیدن به این آرزو به همین راحتی که میخوانید نیست، اما هرچه به جام جهانی نزدیکتر شدیم، امید من هم برای رفتن به ازبکستان کم و کمتر شد، تا اینکه یک روز صبح در اوج ناامیدی پیامی را در واتساپ باز کردم؛ نوشته بود: «ویزای شما آماده است.»
با این پیشزمینه بدیهی بود که سفرم به ازبکستان هرچند به نام فوتسال باشد، به کام تاریخ تمام میشود. فرصت مغتنمی بود تا به شهرهای تاشکند، سمرقند و بخارا بروم و نیازی به گفتن ندارد که تماشای شگفتیها و شکوهی که از عهد تیموری برجای مانده، چقدر زیباست. به آن اضافه کنید شنیدن کلمات شیرین فارسی را از زبان شهروندان ازبکستانی که با لهجهای که انگار از دل تاریخ برآمده بود، ادا میشد.
هرچند سمرقند و بخارا همچون جادوگران چیرهدست هرلحظه برای من تحفهای تازه رو میکردند و من به تصمیمی که برای سفر به ازبکستان گرفته بودم، مطمئنتر میشدم، تماشای «بخارای شریف» در روز آخر برای من یک هدیه ویژه داشت؛ هدیهای که مرا به یاد مشهد انداخت و چنان دلتنگ آن شدم که بغض گلویم را گرفت.
مردم ازبکستان نام «بخارا» را بهتنهایی به کار نمیبرند، آنها برای این شهر احترام زیادی قائل هستند و وقتی میخواهند نامش را ببرند، میگویند: «بخارای شریف» مثل افغانستانیها که نمیگویند «مزار»، میگویند: «مزارشریف».
ماجرا از این قرار است که همه آثار تاریخی در ازبکستان به زیبایی و حساسیت بسیار زیادی بازسازی شدهاند و گردشگران زیادی از کشورهای مختلف دنیا به ازبکستان میآیند تا فقط از نزدیک شکوه تاریخ آن را به تماشا بنشیند. حالا فکرش را بکنید برای من افغانستانی که در مشهد به دنیا آمدهام و همه عمرم را در «مشهد شریف» زندگی کردهام، دیدن یک یادگاری از شهر مشهد چقدر میتواند جذاب و فراموشنشدنی باشد.
بخارای شریف همچون شهر سمرقند پر است از آثار باستانی؛ آثاری که هر کدامشان روایتگر بخشی از تاریخ ایران هستند و شاهدی بر شکوه روزهای خراسان بزرگ. در این میان، ارگ بخارا همچون نگین ارزشمند یک انگشتر باشکوه در قلب شهر دیوار برافراشته است و همچون دژی محکم در این شهر خودنمایی میکند؛ ارگی که شاهد حوادث تاریخی زیادی بوده است و اگر چرخی در دل تاریخ بزنید، متوجه اهمیت و ارزش آن خواهید شد.
این ارگ از بخشهای مختلفی تشکیل شده است که در دوره شکوه این مکان، هرکدام کاربری خاص خود را داشته و حالا با گذشت سالیان دراز کاربریشان عوض شده است. به همین ترتیب، در درون ارگ بخارا، مسجدی قرار دارد که با ابزارهای مختلف هنری تزیین شده است و این روزها از آثار تاریخی مختلفی میزبانی میکند.
بیشتر این آثار با محوریت اسلام و ارزشهای اسلامی بودند و اغلب در صندوقهای مسجد ارگ نگهداری میشدند. همینطور که در درون مسجد میچرخیدم و تلاش میکردم تابلوهای راهنمای روسی آثار را بخوانم، به ناگاه یک مینیاتور را دیدم؛ یک مینیاتور که برایم خیلی آشنا بود.
یک مینیاتور از مضجع مطهر علیبنموسیالرضا (ع) که بیشتر از یک قرن پیش توسط «حسینالموسوی» نقاشی شده بود. این اثر نفیس همان چیزی بود که با دیدنش یاد مشهد افتادم و دلتنگ این شهر دوستداشتنی شدم. پس از بازگشت به مشهد، وقتی فیلمها و عکسهایی را که از این اثر هنری ثبت کرده بودم، به دوستان و همکارانم نشان دادم، زوایایی تازه از این اثر هنری برایم روشن شد که برخی از آنها را در ادامه میخوانید.
نخست اینکه این مینیاتور توسط همان حسینالموسوی کشیده شده که نقاشباشی آستانقدسرضوی بوده است. الموسوی همینطور نخستین کارتونیست مطبوعاتی ایران بوده و ۱۲۰ سال پیش نخستین کاریکاتور مطبوعاتی را برای روزنامه «ادب» کشیده است. حسینالموسوی این مینیاتور را به شیوه نقاشیهای قهوهخانهای کشیده و سالها تجربهاش را برای خلق این اثر ماندگار به کار بسته است تا بتواند از پس ترسیم مقرنسهای سقف و کاشیهای سنجری برآید.
وقتی با دقت به جزئیات این اثر نگاه میکنیم، متوجه میشویم که نقاشباشی آستان بر جزئیات روضه منوره تسلط کاملی داشته است. حتی وقتی رنگهایی را که حسینالموسوی در نقاشی از آنها استفاده کرده است، با رنگهای مدل واقعی روضه منوره مقایسه میکنیم، متوجه میشویم چقدر به هم نزدیک هستند.
حسینالموسوی در حاشیه این نقاشی ارزشمند، شعری به خط نستعلیق نوشته است که علاوه بر مدح علی بنموسیالرضا (ع) اطلاعات ارزشمندی را درباره این اثر هنری در اختیار ما قرار میدهد.
در جایی از این شعر میخوانیم:
یگانه گوهر دریای جود قوش بگی
که کوه در نظر همتش کم است زِکاه
وزیر کشور طوران چه داشت در خاطر
به این حریم مطهر برد ز شوق پناه
قوشبیگی در دربار توران لقبی بوده است که به وزیر کشور داده میشده و در اینجا منظور فردی به نام «اُلُغ بیگ» است. او وزیر «عبدالاحدبنمظفر» (۱۸۸۶ تا۱۹۱۰ میلادی) حاکم وقت بخارا بوده است. اُلُغ بیگ ایرانی و شیعهمذهب بوده و بهدلیل ارادتش به ثامنالحجج (ع) برای زیارت به مشهد آمده است و این شبیه را برای حاکم بخارا ارمغان برده است.
الموسوی دراینباره نوشته است:
که گشت مدت یک سال این شبیه تمام
کشید میرحسین نقش این بهحال تباه
ز ارض توس بهدربار ارمغان آورد
خدای هست ز ما فیالضمیر او آگاه
در میان جستوجوهایی که بعد از دیدن این اثر هنری در مشهد و در مشورت با همکاران انجام دادیم، به یک نتیجه جالب دیگر هم رسیدیم و آن اینکه به احتمال فراوان نقاشیهایی مشابه آنچه در موزه بخاراست، سرآغاز عکسهای حرمبارگاهی باشد؛ نوعی از عکاسی که در میان زائران حرممطهررضوی طرفداران بسیاری داشته است و دارد.
هرچند امروز مرزهای انسانی در روابط بینالملل، بخارا و مشهد را از هم جدا کرده است، اما وجود این نقاشی، هزاران کیلومتر دورتر از مشهد، وسعت ایران قدیم و نزدیکی این دو شهر را نشان میدهد.